ناخنک۱:

دسامبر ۲۰۰۱،آذر ماه ۱۳۸۰
«اينجا سرزمين عجيبيست چون خلاف انتظار من اصلأ عجيب نيست،امروز وقتى داشتم غذا ميپختم،پياز داغ درست ميکردم و اسفناج پخته شده را اضافه ميکردم
و ميخواستم تخم مرغ را در آن بشکنم تا نرگسى عمل بيايد،با خودم فکر ميکردم آيا حقيقتآ در آمريکا هستم،همان که هميشه خيلى دور و رنگ هايش،رنگ هايى بود که من در دنياى خودم تصويرى از آنها نداشتم؟با اين فکر به خنده افتادم،از اينکه اينجا چقدر همه چيز ساده است و ما همان ها هستيم که بوديم،آدمهاى دور و برمان هم همانها هستند،که در خيابانهاى شهر خودمان از کنارمان ميگذشتند:بعضى مهربان و خنده رو،بعضى اخمو،بعضى سر به زير،بعضى سر به هوا!…»

3 نظر:

Blogger Emad ‡...

یادته توی یه نامه از یزد برام نوشته بودی:"نمی دونم چرا همه اصرار دارن بگن ماکارونی یه ما اینجوری یه!ما خورش و اینجوری درست می کنیم!چرا کسی نیست که با اشتیاق ببینه این ماکارونی جدید چه مزه ای داره.شاید بهتر باشه..."
ممنونم که می نویسی
ممنونم که همیشه بوده ای و هستی

یاسی

Friday, December 30, 2005 4:04:00 PM  
Blogger Emad ‡...

یادته توی یه نامه از یزد برام نوشته بودی:"نمی دونم چرا همه اصرار دارن بگن ماکارونی یه ما اینجوری یه!ما خورش و اینجوری درست می کنیم!چرا کسی نیست که با اشتیاق ببینه این ماکارونی جدید چه مزه ای داره.شاید بهتر باشه..."
ممنونم که می نویسی
ممنونم که همیشه بوده ای و هستی

یاسی

Friday, December 30, 2005 4:07:00 PM  
Blogger Emad ‡...

in emad majaazist,esme hamun koopeh ast

yasi

Friday, December 30, 2005 4:09:00 PM  

Post a Comment

دیروز و امروز من