دزد
یک کسی نگاه پر شوق و براق رفیقم را دزدیده بود،
یک کسی نشاط و سرمستی رفیقم را غارت کرده بود،
من "طاقت غربت" این چشمها را نداشتم ، من غمگین شدم و هراسان
گفتم برای دزد پلید نامه مینویسم ، شکوایه پر میکنم
قلم که به کاغذ رسید، نوشتم:
"ممنونم جناب دزد، ممنون که رفیقم را جا گذاشتید ، شوق چشمانش و نشاط دلش را اما شما جایی برایش پیدا نمیکنید به زودی از آن ما خواهد شد دوباره."
یک کسی نشاط و سرمستی رفیقم را غارت کرده بود،
من "طاقت غربت" این چشمها را نداشتم ، من غمگین شدم و هراسان
گفتم برای دزد پلید نامه مینویسم ، شکوایه پر میکنم
قلم که به کاغذ رسید، نوشتم:
"ممنونم جناب دزد، ممنون که رفیقم را جا گذاشتید ، شوق چشمانش و نشاط دلش را اما شما جایی برایش پیدا نمیکنید به زودی از آن ما خواهد شد دوباره."
2 نظر:
خوش به حال رفیق
هر چی فکر کردم کی رو می گی به جایی نرسیدم...
Post a Comment
دیروز و امروز من