ناخنک

هوا بارونى و سرده،ابرى و تاريک…واداشته ميشم به ناخنک زدن دوباره…
شايد دو سال پيش نوشتمش براى ياسى ,نوشته‌اى که لاى برگهاى دفترچه جا موند:

"whenever you reach for me
I'll do all that I can...
دارم به اين آهنگ گوش مى‌دم و تو مى‌دونى ياد چى ميفتم؛
ياد چاهار باغ ،رنوى (زرد؟)،نزديکيهاى سى و سه پل،توى ترافيک از يه ماشين ديگه صداى اين آهنگ رو ميشنويم و با تمام اشتهاى ممکن هر دومون طلبش
مى‌کنيم،تو خم ميشى تو داشبورد نوار selectionرو برميدارى و ميکنى تو ضبط و ما ميشنويم:

We're heading for something
somewhere I've never been
sometimes I'm frightened But I'm ready to learn
of the power of love...

و سرشار ميشيم،نميدونم دقيقا از چى،انگار حس ميکنيم آسمان و زمين و هوا با ماست وقتى ما با تمام نيرو طلب ميکنيم،وقتى هستيم،وقتى معناى خاص مى‌آفرينيم براى يکديگر…اونقدر سرشار ميشيم که حتى بعد از هفت هشت سال يا شايد بعد از سالها و سلهاى ديگه،وقتى الى به اين آهنگ ميرسه اشکش جارى ميشه...

It seems I'm far away
never wonder where I am
cause I'm always by your side...

با شنيدن اين آهنگ، لحظاتى حس کردم که پيشم نشسته‌اى،توى اون رنو،غروب شده و ما داريم بالهاى جوانمون رو تکون ميديم و انتظار داريم که دير يا زود پرواز کنيم…

The sounds of your heart beat made it clear
suddenly the feeling that I cant go on
is lightyears away...

4 نظر:

Anonymous Anonymous ‡...

الی من،هنوز هم از تو چه پنهون،گاهی پرواز می کنم...اما این روز ها یه کم خسته ام.یه درخت می خوام که روش بشینم استراحت کنم

Monday, May 15, 2006 4:38:00 PM  
Blogger Shirin ‡...

اوه اوه ,پنداري آمدم خارج

Monday, May 15, 2006 7:49:00 PM  
Anonymous Anonymous ‡...

این پسر که این زیر نشسته یه جور خیلی نازی به آدم نگاه می کنه.دلم می خواد همین جوری به چشماش نگاه کنم

Tuesday, May 16, 2006 2:44:00 PM  
Anonymous Anonymous ‡...

چشمم رووشن! آبجی خانومای بنده و داپس داپس توی چارباغ بالا! پ

Tuesday, May 16, 2006 2:59:00 PM  

Post a Comment

دیروز و امروز من