سى سال گذشت؟؟؟

ارديبهشت و گلهاش،ارديبهشت و هواى مطبوعش،ارديبهشت و انرژى هميشه جارى در ذرات هواش…
منو ميبره به باغچه ناز امريکايى خونه‌‌اى که خونه‌ى «ما» بود،ما پنج تا…
دوستهام رو مياره کنارم ميشونه و دوباره و صد باره با هم کنار باغچه عکس ميگيريم،با لبخند هايى به تر و تازگى لبخند هاى ده سال پيشمون.
منو ميبره به کودکيهام و تولّد هاى بينظير بچّگى…به تقلاهاى مامان و بابا و خاله و دايى و عموها براى هديه دادن چند ساعت خوش به من و دوستام،
ارديبهشت هر سال منو زنده ميکنه،دوباره و دوباره و دوباره…
امسال امّا،که مادر شده ام علاوه بر همه اينها،شديدا حس فرزند بودن دارم،انگارکه تولّد مفهوم تازه‌اى پيدا کرده،
امسال که مادر شده‌ام،فرزند بودن هم مفهوم تازه اى پيدا کرده،
امسال من دختر کوچولوى فاطى و احمد مى‌شم و به دنيا ميام دوباره،با همون حکايت تکرارى و دوست داشتنى هميشگى:
توى بيمارستان هزار تخته خواب،نبش شريعتى،و مامان منو مياره پشت شيشه ئ طبقه‌ى نمى‌دونم چندم ،تا خاله دايى هاى کوچولو و آرش داداش از پايين ببيننمون و برامون دستمال تکون بدن!
آخ که انگار همين ديروز بود…!!!کى ميگه سى سال گذشت؟؟؟

4 نظر:

Anonymous Anonymous ‡...

نه بابا الی جون،سی سال نگذشته این عددا دوروغ اه

Sunday, April 30, 2006 1:14:00 AM  
Anonymous Anonymous ‡...

سی که شوخیس خواهر اما چهارده را باور کن .
خوش باشی و من حامل سلام های زیاد شهره هم هستم.

Sunday, April 30, 2006 2:53:00 PM  
Anonymous Anonymous ‡...

Happy Birthday, Elham

I'm sorry that I missed your birthday!

Monday, May 01, 2006 11:28:00 AM  
Blogger الى ‡...

مرسى رومينا جون

Monday, May 01, 2006 11:47:00 PM  

Post a Comment

دیروز و امروز من