باغبون
اصلا من بايد باغبون مىشدم.
ديروز تو باغچهى فسقليمون بيلچه زدم و تخم گل کاشتم و چمنها رو تعمير کردم! بعدش اينقدر مسرور بودم که نگو،هنوزم سرکيفم از خاک و گل و باغچه…پرندهها هم هى ميان تخم چمنهايى که پاشيدم رو ميخورن،اينقدر خوشحالم،حياطمون پر از پرنده شده…
ديروز تو باغچهى فسقليمون بيلچه زدم و تخم گل کاشتم و چمنها رو تعمير کردم! بعدش اينقدر مسرور بودم که نگو،هنوزم سرکيفم از خاک و گل و باغچه…پرندهها هم هى ميان تخم چمنهايى که پاشيدم رو ميخورن،اينقدر خوشحالم،حياطمون پر از پرنده شده…
2 نظر:
تو باید باغبون می شدی،من نجار،آرش مکانیک،...چه می دونم والا
از شما چه پنهان خانم ,ما هم بعد از كلفتي ,باغباني را خيلي دوست داريم ولي فقط مثل شما حياط اختصاصي نداريم كه استعدادهامون را شكوفا كنيم . با تشكر ,اكبري
Post a Comment
دیروز و امروز من