تو راهن
وقتى هنوز نمىدونستيم که نىنيمون دناس يا رايان،مامان مهرى ميگفتن که گرچه دلشون مىخواد دختر باشه ولى چه کنن که مىدونن که حتما پسره…
ديشب وقتى مامان مهرى بهم ميگفتن که يه جورايى مىدونن که مامان بابا ويزا مىگيرن ياد اين قضيه افتادم و دلى که اينقدر بهش گفته بودم اميد نبند به اين سفارت رفتنها،هول ورش داشت،يه جور هول خوب که انگار حالا که مامان مهرى ميگن ،لابد ميگيرن…
صبح رايان خندونم رو بغل کردم و آروم تو گوشش گفتم:تو راهن رايان،مسافرامون تو راهن!!!
ديشب وقتى مامان مهرى بهم ميگفتن که يه جورايى مىدونن که مامان بابا ويزا مىگيرن ياد اين قضيه افتادم و دلى که اينقدر بهش گفته بودم اميد نبند به اين سفارت رفتنها،هول ورش داشت،يه جور هول خوب که انگار حالا که مامان مهرى ميگن ،لابد ميگيرن…
صبح رايان خندونم رو بغل کردم و آروم تو گوشش گفتم:تو راهن رايان،مسافرامون تو راهن!!!
4 نظر:
ma ke doa mikonim begiran :)
gereftan dige!
did they get?????
akh joon...
do'ahamoon baravordeh shod :D
Post a Comment
دیروز و امروز من