تو راهن

وقتى هنوز نمى‌دونستيم که نى‌نيمون دناس يا رايان،مامان مهرى ميگفتن که گرچه دلشون مى‌خواد دختر باشه ولى چه کنن که مى‌دونن که حتما پسره…
ديشب وقتى مامان مهرى بهم ميگفتن که يه جورايى مى‌دونن که مامان بابا ويزا مى‌گيرن ياد اين قضيه افتادم و دلى که اينقدر بهش گفته بودم اميد نبند به اين سفارت رفتنها،هول ورش داشت،يه جور هول خوب که انگار حالا که مامان مهرى ميگن ،لابد ميگيرن…

صبح رايان خندونم رو بغل کردم و آروم تو گوشش گفتم:تو راهن رايان،مسافرامون تو راهن!!!

4 نظر:

Blogger Shadi ‡...

ma ke doa mikonim begiran :)

Tuesday, May 30, 2006 12:57:00 PM  
Anonymous Anonymous ‡...

gereftan dige!

Tuesday, May 30, 2006 2:22:00 PM  
Blogger Shirin ‡...

did they get?????

Tuesday, May 30, 2006 2:40:00 PM  
Blogger Shadi ‡...

akh joon...
do'ahamoon baravordeh shod :D

Tuesday, May 30, 2006 6:53:00 PM  

Post a Comment

دیروز و امروز من