پام

افسرده‌ام امروز…
به مامان ميگم:من گناه دارم که پام شکسته،هيچ کار مفيدى نمى‌تونم بکنم
مامان ميگه:الان مفيدترين کار رو دارى ميکنى،دارى به «پات»مى‌پردازى،هر زمانى اختصاص به چيزى داره…
خلاصه وضعيت کنونيم اينه:کتاب در دست در حال پرداختن به پا!

2 نظر:

Anonymous Anonymous ‡...

گاهی اتفاقاتی رخ می ده که نا خواستنی نیستند اما چون رخ دادند چارهای جز این نیست که باهاشون کنار بیایم و و سعی کنیم بهترین کار ممکن رو انجام بدیم و شرایط نا خوشایند رو بپذیریم
با این کار ما بر شرایط مسلط شدیم و حتما مسئله ساده تر و حتی به نظر سریعتر حل می شه.
توی کتابی می خوندم که می گفت از خودتون سوال کنید :(چطور با این مسئله بر خورد کنم که ضمن انجام کارهای لازم از روند حل مسئله هم لذت ببرم.)این سوال شاید در ابتدا به نظر جوابش روشن نباشه اما می دونیم که ذهن ما برای هر سوالی جوابی پیدا می کنه فقط باید بهش زمان بدیم.حواسمون باشه سوالهای خوب به ذهنمون بسپاریم مواقع بسیاری ما دچاره حال نا خوشایندی هستیم چون از خودمون سوالهای نا خوشایندی سوال کردیم.مثل این سوال چرا این اتفاق برای من رخ داد؟!!

Friday, March 02, 2007 3:37:00 PM  
Anonymous Anonymous ‡...

گاهی اتفاقاتی رخ میده که خواستنی نیستند
(((اصلاح اشتباه کلمه ای کامنت قبلی))


براتون آرزوی سلامت و شادی و اسودگی دارم

Friday, March 02, 2007 3:43:00 PM  

Post a Comment

دیروز و امروز من