پسرک با نمک شده بدون دندون های جلویی، دوست دارم حرف بزنه و هی تماشاش کنم قبل از اینکه جایگزینها فضای دلبر موقت رو پر کنن . هی با من چونه میزنه سر خریدن یک حیوان خانگی . میگم دیدی که همستر رو از پسش بر نیومدیم ، میریم مسافرت ما و نگه داشتن حیوان امکان پذیر نیست .میگه خوب یه پرنده که آب و دون بذاریم و بریم. میگم من دلم نمیاد پرنده تو قفس باشه، میگه نمیگم که از آسمون بیاریش بکنی تو قفس، از مغازه ی پرنده فروشی بیار... عاشق عشقشم به حیوونا ، چیزی که در من نیست، حیوونا برای من شاید بیشتر محترمن و دارای حقوق تا عزیز مگر اینکه دلبری ویژه کنن ، برای پسرک ولی عزیزن و سخت میخواد که بخشی از زندگیش باشن.
1 نظر:
لاکپشت چی؟ یا ماهی...
Post a Comment
دیروز و امروز من