شير
هفت سنگ که بازى ميکرديم،عضو اصليش بابا احمد بود،تو آب پاشيهاى تابستونه حريف همه هم اگه مىشدى شکست از بابا احمد قطعى بود،از صبح تا شب هم اگه سلطان ايروپولى بودى،وقتى بابا احمد وارد بازى ميشد بازنده بودى،مگر اينکه شانس مياوردى و اون دو تا پنجاه هزاريى که زير پاش قايم کرده بود رو پيدا ميکردى!!!
يار همه جور شيطنت، دست رد به سينهات نميزد،
امسال فهميدم هنوز هم قصه همينه،وقتى که شير ميشد و چار دست و پا و غرش کنان،رايان ـموشى که از قهقهه غش بودـ رو از اينور به اونور دنبال ميکرد…
چه يک ماهى بود…هنوز هم سرخوشم از اين ديدار…
3 نظر:
Eli joon; jashoon khali nabashe. manam delem bara babat tang shod ba in ax ke gozashty,,to ke dige hichy. Valy kheily khoob ke in yek mah hesabi keif kardi.
Eli jun chera kam minevisi.........man delam neveshtehato mikhad,,,,,,,,mesle oon postet tuye bloge Yasi
be arash:
vali che khoob ke neveshty...
Post a Comment
دیروز و امروز من