درد عدم

يه دردى مدّتهاست منو گرفته که اسمش ٬٬درد عدم کوچه٬٬است
بعد از اين چند ساله هنوز نتونستم هضم کنم که براى رسيدن به درياچه هم يهو از اتوبان بايد بپيچى تو درياچه! آخه پس صفاى کوچه باغى ها چى ميشه؟
حالا بگذريم از درد عدم ارتفاعات،عدم پياده رو هاى شلوغ،عدم چهار باغ،عدم آب طالبى خورى با دوستها،عدم پارک بعد از ۹ شب،عدم زاينده رود…
يا شايد هم نگذريم…

0 نظر:

Post a Comment

دیروز و امروز من