آتيش

ديشب خيلى دلم آتيش ميخواست،ولى آتيش يواشکى و تو منقل چه فايده،آدم دلش همراهى و قلقله ميخواد،
چارشنبه سورى يعنى آتيش روى خاک،خاکى که آتيش رو ميشناسه،خاک کمرنگ سرزمينى که با آتيش بده و بسّون داشته باشه،
چارشنبه سورى يعنى آتيشى اونقدر بزرگ که نتونى از روش بپّرى و خاکسترى اونقدر سرخ که تا نيمه شب دورش بشينى و بخونى و بنيوشى…
چارشنبه سورى چيزى نيست که بتونى به هيچ خاک ديگه اى قالبش کنى
بايد همهمه و شلوغى عيد گيجت کرده باشه،تا اين آتيش گرمت کنه و الّا، آتيشِ چى،
کشکِ چى؟

3 نظر:

Anonymous Anonymous ‡...

بی پا خیلی سخته! منم یه مدت پام شکسته بود سخت بود . لابد با بچه سخت تر هم هست ولی خب چاره ای نیست! زود انشاءالله تموم میشه میگم روی گچش نقاشی کشیدی؟ دادی هر کی میاد دیدنت امضا کنه؟ با پسرک چی روش خط خطی کردین یا پلاستر های خارجه با ایرانیا فرق داره؟ امیدوارم زیاد سنگین نباشه. تو ایران گچ پای من اینقدر سنگین بود که انگار سرب بستن به پام. امیدوارم زودتر بهتر بشی :)

Wednesday, March 14, 2007 8:24:00 PM  
Anonymous Anonymous ‡...

be mamane koochil:
khodaa ro shokr gach nist,chakme farangie! mitoonam baazesh konam,lebaaz avaz konam o beram hamoom,tammame moshkel nadaashtane daste,chon vasle be asaahaa!

Thursday, March 15, 2007 10:14:00 AM  
Anonymous Anonymous ‡...

Eli joon kheyli ghosse nakhor. Ba paye shekaste ke nemitonesti az ro atish bepari. sale dige enshalah.

Thursday, March 15, 2007 11:53:00 PM  

Post a Comment

دیروز و امروز من