باران
اين سوى دنيا که هستم، کمتر انگار نعمت ها را ميشناسم، گاهى فراموش ميکنم که باران چه نعمتى است، تازگى ها حتّى فاصله هاى بدون سقف را زير باران دو دو ميزنم که مبادا خيس شوم .
امروز که بابا با ذوق از بارانهاى ايران ميگفت، شرمنده شدم ناگهان، يادم آمد صفا و رحمتى که به دلم جارى ميشد از بارش، از زير باران راه رفتن…
نمى دانم شايد باران اين آسمان ،صفاى آسمانى بارانهاى وطنم را ندارد، که قطراتش را نميشمارم،شايد فکر ميکنم اينجا که باران بيايد زاينده رود من را چه فايده…شهر و مردم هموطن من را چه فايده، من را چه فايده
امروز که بابا با ذوق از بارانهاى ايران ميگفت، شرمنده شدم ناگهان، يادم آمد صفا و رحمتى که به دلم جارى ميشد از بارش، از زير باران راه رفتن…
نمى دانم شايد باران اين آسمان ،صفاى آسمانى بارانهاى وطنم را ندارد، که قطراتش را نميشمارم،شايد فکر ميکنم اينجا که باران بيايد زاينده رود من را چه فايده…شهر و مردم هموطن من را چه فايده، من را چه فايده
1 نظر:
سلام .من هم از بارون و قدم زدن زیر بارون خوشم میاد
بارش باران در هر جایی که باشه یک جور ادم را خیس می کنه اما گاهی که با دلمون زیر بارون میریم و خیس میشیم حسابی شارژمون می کنه و خوب معلومه اگه بی دل زیر بارون گرفتار بشیم اصلا خوشایند نیست.و این ناخوشنودی از بی دلی ماست و کاری به بارون نداره
امیدوارم هر جا هستید سلامت باشید و دلتون خوشنودو راضی باشه
Post a Comment
دیروز و امروز من