پنجره


يکى از بهترين روشها براى در رفتن از خداحافظيى که ممکنه،… شايد…محل شک هست که دلتون قلمبه شه و چشاتون بسوزه، اينه که مطمئن باشين، صبح که ميرين که برين ايستگاه قطار باک بنزينتون خالى باشه، ساعت رو هم يه جورى کوک کنين که فرصت بنزين و اين حرفا نباشه، بعد حتما برين براى بنزين زدن، يه کم هم سعى کنين گم و گور شين و ايستگاه رو دير پيدا کنين، اونوقت دوستتون پشت چراغ قرمز از ماشين مى‌پّره پايين و در حالى که دل هر دو تون تاپ تاپ ميکنه که ميرسه يا نميرسه، حتّى يادتون ميره بگين خدافظ و به جاش از پنجره ى باز ماشين به سمتش فرياد ميزنين که: همين دور و ور ها منتظرت ميشم
همين دور و ورها…

7 نظر:

Blogger A.I. ‡...

Eli, to kodoomi? -- Amir Zanboori

Tuesday, July 22, 2008 6:27:00 PM  
Anonymous Anonymous ‡...

Eli:
oon ieki!

Tuesday, July 22, 2008 7:25:00 PM  
Blogger ...... ‡...

من توی هر دو تون یاسی می بینم!

Tuesday, July 22, 2008 7:43:00 PM  
Anonymous Anonymous ‡...

الـــــــی واقعــاً؟؟؟؟

Wednesday, July 23, 2008 9:44:00 PM  
Anonymous Anonymous ‡...

الـــــــی واقعــاً؟؟؟؟

Wednesday, July 23, 2008 9:44:00 PM  
Anonymous Anonymous ‡...

Eli:
Vaaghe'an chi, mohamad joon?

Wednesday, July 23, 2008 10:10:00 PM  
Blogger Unknown ‡...

الی جان یعنی اینکه تعریف کردی اتفاق افتاد؟
دوست داشتی اتفاق می افتاد؟
قراره اتفاق بیافته؟ یا چی؟
:>

Monday, July 28, 2008 11:28:00 AM  

Post a Comment

دیروز و امروز من