بليط‌هاى ترسناک

امروز ترسيدم.
وقتى که گفت بليط‌هاشان را خريدند، ترسيم. خودم همين هفته‌ى پيش بليط ها را خريدم ولى انگار هنوز باور نکرده بودم، امروز که حرف حساب روز‌ها شد و اينکه اونها ۳ روز بعد از ما مى‌آيند، وقتى همينطور که چت ميکرديم مزّه پرانى کرد، يکهو دلم لرزيد، ريخت پايين از تصوّر اينکه بعد ۷ سال باز مينشنيم دور هم، که ميتوانيم همينطور پيژامه به پا بنشينيم تا نزديکى صبح مزخرف بگوييم و بخنديم، ترسيدم يکهو که نکند تاب نياورم همه‌ى حجم عظيم آنچه که منتظر منست، همان که تمام اين سالها نداشته ام، ترسيدم، عادت ندارد قلبم به اين همه هيجان…

5 نظر:

Blogger Shadi ‡...

میگم خوبه قبل از ایران رفتن یه چند وقت بوستون بودینا...
اگه یه راست از شمپین میخواستین برین دیگه چی میشد؟

Saturday, December 19, 2009 12:10:00 AM  
Anonymous Anonymous ‡...

haa valla:)
eli

Sunday, December 20, 2009 7:34:00 PM  
Anonymous Lali ‡...

Akh Eli Eli,goftiyaa...che rooz o shabaayi beshe..ma ham darim khol mishim!

Monday, December 21, 2009 10:43:00 PM  
Blogger یاسمن ‡...

این روزها بیشتر بنویس
دلم می خواد این حس های نابو از دست ندهم

Wednesday, December 23, 2009 9:39:00 AM  
Anonymous Neda ‡...

Eli joonam,,,pas man chi? ye donya delam khast,,,,
Eli azizam ye donya barat khoshhalam,,,bazam benevis az ina,,,hade aghal betoonam tasavor konam

Friday, December 25, 2009 1:04:00 AM  

Post a Comment

دیروز و امروز من