مارتادلا

مارتادلا لاى نون ساندويچى از اون اشتها بر انگيز هاييه که وقتى تصويرش مياد تو مغزت تا نخرى و نخورى آروم نميشى.
اينطورى بود که ما ديروز جلسه‌ى فوق‌العاده و ضربتى تشکيل داديم توى پارک(جاى مارتادلا خور هايى که نبودند خالى). تا سر و کله‌ى بچه‌ها پيدا نشده بود من نون و کالباسى زدم تو رگ به ياد کالباس خورى هامون تو ماشين قبل از حرکت از دم در سوپر، بدون مايونز و خيارشور باسرپرستى باباى پاکار.
دوستمون ميگه بابا اين خاصيت رو داره که هر واقعه‌ى عادى رو مى‌تونه تبديل کنه به خاطره. مى‌بينم چقدر راست ميگه؛ زندگيم پره از چشمهاش و صداش و گرماش، پره از وجود بى بديلش که هر لحظه رو برام خاطره کرده…

0 نظر:

Post a Comment

دیروز و امروز من