خودت بهتر میدانی که "هر کجا روی وصله ی منی" ، بهتر میدانی که شکوه ای نیست نبودنت را ، میدانی که هر روز بودنت آرزوست مرا . میدانی که هر لحظه میتپی اینجا جای قلب بی رمقم.ولی روزهایی هست که مسافری میاید و بویی از تو میاورد ،کلماتی هست که با تو مترادف میشود، سازی هست که تو آوازش میشوی آن روز ها مثل امروز من ملغمه ای میشوم از عشق و اشک ، تافته ای میشوم بافته از سختی و لطافت،صندوقچه ای میشوم در بسته ، پر از گنج... آن روز ها مثل امروز قلبم میکوبد به سینه ، چشمم دوخته میشود به در و دستم مدام گنجها را زیر و رو میکند، و هی ناگهان میشود و تو را میابم، آن روزها مثل امروز
هی تو را میابم ای وصله ی جان.
0 نظر:
Post a Comment
دیروز و امروز من