خواهرکم برگشت ، همین یک ساعت پیش. آمدنش امسال مثل متولد شدنش برایم هیجان داشت. نگاهش که میکردم یاد لحظاتی میافتادم که با آرش بالای سرش مینشستیم و کشیک لپهای سرخ شده چشمهای گردش را حین عملیات روده ها میدادیم. یاد ذوق چشمهای خودمان میافتادم از نگاه کردن به چشمهای زیبای بینظیرش. خواهرکم برگشت. جایش را سکوت گرفته و زندگی همچنان ادامه میدهد حرکتش را.
0 نظر:
Post a Comment
دیروز و امروز من