هواى گذشته
*به هر کى زنگ ميزنم نيست خونه، بعد از ظهره، رايان رو خوابوندم و اومدم که پا رو پا به يکى دونفر زنگ بزنم، گمونم ساعت خوبيه براى تلفن به ايران، مدتيه که رفقا روى کلّه ام در رفت و آمدن و فرصتى گيرم نمياد براى يه تلفن به موقع. حالا هم که انگار قسمِت نبودِس!
*عکسهايى که آيدا فرستاده رو ديدهام و سخت هوايى شدهام، دشت سبز و جويبار و آسمون الوند که خنکى هواش رو ميشه از پشت عکس ديد، درست مثل اونروز ها که انگار صد سال پيش بود،جورى که براى لحظه اى فکر کردم عکسهاى ايّام قديمه. قطعاتى از گذشته چه دورند گاهى و چه دلپسند…
*چند بار اين رو نگاه کردم و سير نشدم از ساز زدن اين رفيق شفيق با اين تصوير و اين آهنگ.
*عکسهايى که آيدا فرستاده رو ديدهام و سخت هوايى شدهام، دشت سبز و جويبار و آسمون الوند که خنکى هواش رو ميشه از پشت عکس ديد، درست مثل اونروز ها که انگار صد سال پيش بود،جورى که براى لحظه اى فکر کردم عکسهاى ايّام قديمه. قطعاتى از گذشته چه دورند گاهى و چه دلپسند…
*چند بار اين رو نگاه کردم و سير نشدم از ساز زدن اين رفيق شفيق با اين تصوير و اين آهنگ.
1 نظر:
No comment.
Ghalayani
Post a Comment
دیروز و امروز من