روز
دارم راست راست راه ميرم و شنگولانه زندگى مى کنم، يهو ميبينم يه نوشتهايم که از دلتنگىهاى خاص و خوابهاى طاق و جفت شبانهام قليده بيرون،شده غم و نگرانى و سوال.
دوست دارم اينجا بدون انکه نگران شم که نگرانم ميشين بنويسم، و ميدونم که نميشه.
گاهى شديدا دلتنگم و تصور نمى کنم روزى بياد که چيزى از اين شدت کم بشه، ولى ميدونين چيه؟
صداى خنده ى رايان که تو خونه مى پيچه و کليد دديش که تو قفل در ميچرخه، روزم که هيچ شبم هم پر از نور ميشه و دلم لبريز شادى…
2 نظر:
هر چه عکس لب آب داري بگذار اينجا که ما رو دق مرگ کني
in dafe nobat e man bood ke azet yad begiram vase saat. badjoori khoshmaze hastan in saat haye jadid ha... :)
Post a Comment
دیروز و امروز من