گاهى دلت مى‌خواد يه دوست باشه که اين کافى لاته‌ى آخر شبت رو اينجور تنهايى مز‌مزه نکنى.
يکى که براى چند دقيقه سرت رو از رو کتاب بلند کنى، حرف بزنى باهاش، بخندى و انرژى بگيرى براى دوباره سر تو کتاب کردن.
گاهى خسته ميشى از اين مکالمات ذهنى که زمان و انرژيت رو يکجا ازت مى‌گيره، يه رفيق مى خواى که رنگ بپاشه به اون تيکّه‌اى از روحت که هميشه تشنه‌ى رفيقه.
مهم نيست که زندگيت چقدر رنگى باشه از عزيزترين ها و نزديکترين ها، دوست هميشه جايگاه ويژه‌ى خودش رو داره، جايگاهى که وقتى خاليه، مثه اون صندلى خالى روبروى ميزت پيش چشمت ميمونه…
ax az eenjaa:
http://www.flickr.com/photos/bigone40d/2017764804/in/photostream/

2 نظر:

Anonymous shirin ‡...

ياد درس خوندن هاى توى شمپين به خير

Thursday, April 30, 2009 4:45:00 PM  
Blogger یاسمن ‡...

هی...

Saturday, May 02, 2009 1:11:00 AM  

Post a Comment

دیروز و امروز من