*کاسه ى ميوه رو ميذارم جلوش، ميخنده و ميگه:
Gracias Momy jaan.
بعد هم ميگه :
Momy say de nada!
ميخندم، يه جور سرخوشانهاى.
*عاشق اين پيرزنهاييم که دولا دولا ميان هر روز کتابخونه، ماشينشون رو با آسايش خاطرـ انگار که زمان بى پايان دارن ـ پارک ميکنن و تو که ميان اولين کارشون چک کردن ايميله، اصلا نميدونين چقدر عاشقشونم من ها!
*گل زردها در اومدن، تک و توک درختها شکوفه زدن،هوا هر روز بهتر ميشه، گاهى فقط ميخوام وايسم بيرون و ريههام رو پر کنم از هواى متبوعى که دير پا نخواهد بود.
Gracias Momy jaan.
بعد هم ميگه :
Momy say de nada!
ميخندم، يه جور سرخوشانهاى.
*عاشق اين پيرزنهاييم که دولا دولا ميان هر روز کتابخونه، ماشينشون رو با آسايش خاطرـ انگار که زمان بى پايان دارن ـ پارک ميکنن و تو که ميان اولين کارشون چک کردن ايميله، اصلا نميدونين چقدر عاشقشونم من ها!
*گل زردها در اومدن، تک و توک درختها شکوفه زدن،هوا هر روز بهتر ميشه، گاهى فقط ميخوام وايسم بيرون و ريههام رو پر کنم از هواى متبوعى که دير پا نخواهد بود.
2 نظر:
به به!! :)
azizam, che hayajan angize shenidane spanish az dahan in pesarak,behesh begu ke khale hengameh gofte: te quiero mucho, guapisimo!
Post a Comment
دیروز و امروز من