از سال تحویل های ایران یکی هر سال دم سال تحویل زیاد یادم میاید ، آن که سه یا چهار صبح بود ، من راهنمایی بودم ، تو رفتی با اتوبوس شمال ویلای عمو علی اینا . ما همه جلو تلوزیون ولو بودیم من هی چشمم را باز میکردم ساعت را چک میکردم و حساب میکردم تو کجای راهی و فکر میکردم چقدر عید بدون تو خالیه و کم داره ، بعدا گفتی که سال تحویل رو بیدار بودی با رادیو اتوبوس . اون اولین سالی بود که کنار هم نبودیم برای عید.

0 نظر:

Post a Comment

دیروز و امروز من