و يک عمر عشق

بعد از يکى دو ماه با هر کى حرف بزنى وقت به اندازه‌ى کافى داشته که ريپرت يکى دو تا جدايى رو تهيه کرده باشه و تحويلت بده،تو هم که نبايد از تک و تا بيفتى دست کم يه مورد خبر دارى که اون نداشته باشه،
اوّلش فکر مى‌کنم چه خوب که آدمها وقتى مى‌بينن مال هم نيستن ،بيخود و بيجهت کنار هم وانميسن،چه خوب که شهامت اين تصميم گيرى رو دارن،چه خوب کهبعد ،وقتى ياد عشقى مى‌افتم که يه موقعى تو چشماشون ميديدم،يهو دلم ميگيرهبعد يهو مى‌ترسم :نکنه اين يه بيماريه که بى خبر مياد سراغت؟
چکار کنيم؟چکار نکنيم؟؟؟
خودمون رو با چسب دوقلو بچسبونيم به هم؟ يا با يه بند گره بزنيم؟
ثبت نام کنيم کلاس هاى عشق تضمينى و يک عمر عشق و پيشگيرى از عدم عشق؟
شقايق بکاريم تو باغچه ‌امون؟
سيب سرخ گاز بزنيم؟
عاشقانه ها  بخونيم؟
کلاس سالسا بريم؟
ولنتاين رو جدّى بگيريم؟

يا اينا همش چرته ،اگه ما بخوايم ما بمونيم اونى که عشقشو گذاشت تو دلمون فرمول نگهدارنده‌اش هم گذاشته بغلش،فقط قضيه اينه که ديکُد کردن
اون فرمول تک نفره نميشه!!!

4 نظر:

Blogger Shirin ‡...

فعلا بايد بچسبيم كه وضع خراب , سر پيري نه ما كسي را پيدا ميكنيم نه شوهر هاي خر خونمون

Thursday, April 13, 2006 5:38:00 PM  
Anonymous Anonymous ‡...

اونی که تو می گی هم چرته.اگه ما بخواهیم!
این ما دقیقا کی اه؟من؟اون؟زمین؟زمان؟شرایط؟...کدوم؟

Friday, April 14, 2006 5:27:00 AM  
Blogger الى ‡...

گمان من بر اينه که جدايى وقتى اتفاق ميفته که زمين،يا زمان يا شرايط يا من يا اون،به ما ميگن اين ما بودن اون ما بودنى نيست که سرشارت کنه،وقتى که حس کنى نه مايى و نه ديگه من.
چى ميشه که اينطورى ميشه؟
گمون نکنم کسى بدونه…کسى مى دونه؟
اگه با اون «بخواهيم »مخالفى،برداشت خودم از معنيش «قرار باشه» بود وقتى نوشتمش،چون اصولا من اختيار صد در صدى در مورد ما بودن حس نميکنم،ولى ايمان دارم که که بخش زياديش(نه همش) به من و اون خواستمون وابسته اس،

Friday, April 14, 2006 3:26:00 PM  
Anonymous Anonymous ‡...

مسوولیت اون مکالمه شروع کننده اين پست رو (و نه بقیه پست رو!!) به عهده می گيرم چون من زنگیده بیدم به الی! هر چند که با اين کامنت الی هم یه جورائی موافقم... پ

Wednesday, April 19, 2006 6:57:00 PM  

Post a Comment

دیروز و امروز من