مدرسه
کوچولوى ما که هر روز با شوق و ذوق ورجه وورجه کنان مدرسه ميرفت، امروز يه غمى تو دلش بود و هيچ دلش نميخواست دست مامان رو ول کنه و بره بازى…
همينطور که گريه ميکرد ازش خداحافظى کردم و اومدم، خدا کنه که سر حال بياد و تغيير مود بده.
امروز يه کم زودتر ميرم دنبالش تا دلش شاد شه!
همينطور که گريه ميکرد ازش خداحافظى کردم و اومدم، خدا کنه که سر حال بياد و تغيير مود بده.
امروز يه کم زودتر ميرم دنبالش تا دلش شاد شه!
3 نظر:
باز دیروز هم پسر آتیش سوزونده بوده!
تازه من دیروز یک پز به خاله آزاده اش دادم، اینجا هم بگم که رایان باهام تلفنی حرف زد و تازه اسمم رو هم خیلی قشنگ و درست تکرار کرد
اینقده چسبیییییییییید
:D
منم حسودیم شد
Ghertie gholombeh!
Amir
Post a Comment
دیروز و امروز من