امروز
بايد حواسم رو جمع کنم که رب گوجه رو تو قرمهسبزى و سبزيها رو تو مايهى لوبيا پلو نريزم.
وقتى بعد از مدّتى طولانى با دوستانت حرف ميزنى و ميبينى که پر از انرژى زندگين، سلّول سلّول بدنت به رقص در مياد…دو سه ساعتى از مکالمهام با آنا و مهرداد ميگذره(بعد از مدّتها که احوالاتشون رو از باقى رفقا ميپرسيدم ) و هنوز سرشار از انرژيم از صحبت با هاشون و تصوير سازيهايى که از آينده با هم کرديم.
امروز غذا پزونه، براى پايان هفته اى که قراره مهمان دار باشيم، اولّين سرى دوستانون ميان به خونهى جديد، خوشحاليم…
وقتى بعد از مدّتى طولانى با دوستانت حرف ميزنى و ميبينى که پر از انرژى زندگين، سلّول سلّول بدنت به رقص در مياد…دو سه ساعتى از مکالمهام با آنا و مهرداد ميگذره(بعد از مدّتها که احوالاتشون رو از باقى رفقا ميپرسيدم ) و هنوز سرشار از انرژيم از صحبت با هاشون و تصوير سازيهايى که از آينده با هم کرديم.
امروز غذا پزونه، براى پايان هفته اى که قراره مهمان دار باشيم، اولّين سرى دوستانون ميان به خونهى جديد، خوشحاليم…
2 نظر:
123 azmaaiesh mikonim
masalaa
Post a Comment
دیروز و امروز من