يک بغل بوى بهار


بوى سنبل تو خونه مى‌پيچه و مستم ميکنه…
امروز اولين جوونه‌ى شوق نوروز تو دلم زده شد. ايرانيهاى اينجا که تعدادشون خــيلى، خيلى زياده! برنامه‌ى نوروزى داشتن براى کودکان، از انواع بازيهاى بپّر بپّر بود تا ايستگاه‌هاى تخم مرغ رنگ کنى و هفت سين سازى، غذا هم که ديگه نگو، آش رشته و کباب و کوکوسبزى، براى خوش خوراک‌ها، پيتزا و هات داگ هم براى بچه‌هاى امريکايى بزرگ شده‌اى که دهنشون‌رو واسه کباب کج ميکنن!!!
سنبل و لاله و ماهى سرخ هم ميفروختن.وقتى با يه بغل پر از گل و ماهى و بادکنک بزور سعى ميکردم در ماشين رو باز کنم، حس ميکردم از خريد هفت سين ميدون تجريش برميگردم(تجربه‌اى که هيچوقت نداشتم ولى عکسهاش هميشه، بد دلم رو برده!)
خلاصه که، امروز تو دلم عيد شد، جورى که تا رسيدم خونه، رفتم انبارى و با يه بغل روميزى و شمع و شمعدون براى هفت سينمون برگشتم خونه!!!
چه خوب که اومد…و چه خوش اومد
پ.ن :آخ که اگه يه ميز گرد بزرگ داشتم، ديگه هيچ غمى نداشتم…آخه من هفت سينمو کجا بچينم؟.

1 نظر:

Blogger ...... ‡...

نوروز به خونه تون خوش اومد.
بهارت مبارک الی جون

Monday, March 17, 2008 5:45:00 AM  

Post a Comment

دیروز و امروز من