پاييز

بارونى که ديشب زده، هوا و زمين و دار و درخت و علف ها رو سرشار از طراوت کرده، اين شد که امروز به جاى دويدن تصميمم به راه رفتن شد…بوى پاييز همه جا رو برداشته،رنگها و هواى پاييزى مستت ميکنن، برگهايى که امروز جمع کردم، خيسى بارون ديشب رو با خودشون آوردن تو خونه…
در به در شنيدن اين ترانه ام: پاييز آمد، در ميان درختان، لانه کرده کبوتر، از تراوش باران ميگريزد…
هر سال پاييز در به در شنيدنشم و پيداش نميکنم…

بچه هايى که بزرگ شدنشون رو نميبينى، مدارک روشنى هستند به سالهاى دوريت. امروز فيلم يکيشون رو ديدم و هاج و واج موندم از اين همه سالى که گذشت …

0 نظر:

Post a Comment

دیروز و امروز من