بزرگ شده پسرک

حالا دیگه تو قسمت نوپاها (تادلرز)ی مغازه لباس واسش نیست باید برم قاطی لباسهای بچه های آمادگی و دبستان پی لباس بگردم براش، امروز از دیدن پاچه های دراز شلوارشون وحشت کردم
یعنی نی نی من اینقدر گنده میشه؟ اونوقت دیگه تو بغل جا نمیشه که:((

ایران کجاس؟


داریم  میریم مدرسه بهش میگم وقتی رفتیم ایران چنین میکنیم و چنان میکنیم. اونم هی میگه، آره آره . بعد یهو ساکت میشه و میپرسه: مامان ایران کجاس؟ 
میگم  یه جای دوری که یه عالمه آدم هستن که فارسی حرف میزنن ، مامانبزرگ ها، بابابزرگ ها ، خالهها  و عمه و ...همه هم تو رو خیلی دوست دارن ، خیلی.
از آینه نگاش میکنم، نیشش باز شده:)
 

کام شیرین

امروز پشت تلفن، هی از سوغاتیهای ریز و درشتمون برای هم دیگه و دیگران حرف زدیم با لالی. من که دلم قد یه نخوده، همه ی سوغاتها رو. لالی ولی هی میخواد نگه، ولی من از زیر زبونش میکشم، اونوقت هی ذوق میکنم و فکر میکنم وقتی این اشیایی که اینقدر با فکر و مهر خریدیم رد و بدل میکنیم کنار همیم و اینقدر این کنار هم بودنش به کامم شیرین میاد که یادم میره چی قراره ببرم و چی بیارم، فقط یه لبخند گشاد میمونه رو این صورت ...

در باب بازگشت

دقيقا دو ماه ديگه مونده،فقط دو ماه ديگه.
امروز فهميدم که حريف اسپانيايى که تا به حال به تعداد غير قابل شمارشى در باب بازگشت ما رو برده،بناست که در خط پايان ما رو همراهى کنه، حريف بريتانيايى هم که چنديست تغيير سرزمين داده به همچنين!
روزبه ميگه: من با پويان رفتم با پويان هم برميگردم!
مرسى پويان که اينبار روزبه رو با خودت برميگردونى ايران!!!
حدس ميزنين حال من چطور باشه حالا؟

:)

يک دونه فلفل سبز تند (هالوپينو) تو ميرزاقاسميتون خرد کنين و لذّت اين غذاى عزيز رو چند برابر:)))