ع مثل عمو

عمو کاظم نازنینم ، منبع انرژی و سرعت و محبت ، نمونه یک جنوبی گرم و صادق  و دریای  مهربانی  اه.
عمو کاظم نازنینم، جوانمرده، پرکاره  ، درستکاره 
حقش از زندگی هر چی که نباشه، حرکت هست . حقش دو تا پاست که به فرمانش عمل کنن و ببرنش بالای ساختمانهایی که یک لوله کش کارآمد و دلسوز و کار درست میخوان . حقش دو تا پاست  که  به ثانیه ای تصمیم بگیره بپره بیاد اصفهان با علیرضا و دل من و رایان رو شاد کنه.ل 
حقش دیوار غیر ایمنی نیست که رو سرش خراب شه ، حقش نیست که بخوابه ...
هر بار که با هم حرف میزدیم هر دومون فریاد میکشیدیم، به نشانه ی هیجان، به نشانه انرژی، هر بار هم گزارش هواشناسی رد و بدل میکردیم . امروز ولی صداش نحیف بود پاهاش انگار قدرت صداش رو هم با خودشون برده بودند.جرات نکردم از هوا بپرسم ، ترسیدم خبر نداشته باشه. 
چقدر انسان ناتواانه وقتی جز جز میکنه برای یاری به عزیزی و انگار هیچ کاری از دستش بر نمیاد. چقدر انسان موجود کوچکیه .چقدر انسان میتونه بی فایده باشه برای عزیزش