خالى

بعضى روزها سرشار از خالين، مثل يه حفره‌ى بزرگ که هر چى توش بريزى گم ميشه و باز هم خالى مى‌مونه.
ديروز من اين شکلى بود.

پنجره


يکى از بهترين روشها براى در رفتن از خداحافظيى که ممکنه،… شايد…محل شک هست که دلتون قلمبه شه و چشاتون بسوزه، اينه که مطمئن باشين، صبح که ميرين که برين ايستگاه قطار باک بنزينتون خالى باشه، ساعت رو هم يه جورى کوک کنين که فرصت بنزين و اين حرفا نباشه، بعد حتما برين براى بنزين زدن، يه کم هم سعى کنين گم و گور شين و ايستگاه رو دير پيدا کنين، اونوقت دوستتون پشت چراغ قرمز از ماشين مى‌پّره پايين و در حالى که دل هر دو تون تاپ تاپ ميکنه که ميرسه يا نميرسه، حتّى يادتون ميره بگين خدافظ و به جاش از پنجره ى باز ماشين به سمتش فرياد ميزنين که: همين دور و ور ها منتظرت ميشم
همين دور و ورها…

!

شنگولم امروز!
خورش کرفس مى‌پزم ،
خونه رو مرتّب ميکنم٬
لباسهاى شسته رو تا مى کنم…
همون کارهاى تکرارى و هميشگى خونه،

ولى شنگولم امروز،
افرا مياد و من شنگولم امروز!

گِس وات!



يه تقّه به در خورد، رفتم ديدم يه بسته پشت دره، ذوق زده زير و روش کردم: اوا مال رايانه!
پسرک خوابه ولى من نمى‌تونم جلوى خودم رو بگيرم و ميفتم به جون بسته، تا ميرسم به اصل قضيه! اينجا ديگه صبر ميکنم تا صاحبمال بيدار شه ، هنوز ولى نميدونم از کجا اومده، بالاخره، گوشه‌ى کاغذ خريد اسم خاله عمو ها رو پيدا ميکنم، پيانو پارسالى امسال با طبل و دُهُل تکميل شد!
چسبيد هــــــــــــــــــــــــا!!!

ax






امروز يه تولّدکى ـ کمى زودتر از موعد ـ براى پسرکمون تو مهد کودکش گرفتيم، معلّمهاش اگر‌چه دوست داشتنى هستند، ولى تا حدود خوبى « ماست »بودند، خودم بايد شولوغ ميکردم تا فضا باحسّ و حال بشه ولى حقيقتا چيزى شيرين تر از بچه‌هاى جور وا جور کنار هم نيست که سرچشمه‌ى نشاطند و سرزندگى:)

از سرى آهنگ هاى بازگشت به ايران

مدّتى طول کشيد تا سى‌دى هاى گمشده‌ام رو پيدا کنم و بعد هم هى يادم ميرفت که ميخو‌ام اين آهنگ رو که به محمّد قولش رو داده بودم، بجورمش رو بذارمش اينجا.
امروز يادم اومد،خلاصه و ميبينم که اين کليپ چندان هم از اجراى من و ياسى دور نيست!