هفت سين و اوسّاى ما!
سيب هفت سين رو خورد، اسفند ها رو حوالهى تنگ ماهى ها کرد و سه تا سنجد هم روش!
آينه رو برداشت و با هيجان لبخند گشادش رو توش بررسى کرد و خودش رو صدا زد،
شب هم که بازيش گرفته بود، يکى دوتا شمع ها رو شوت کرد اينور و اونور…
حالا يه ميز پنج سيناى داريم و گمونم نزديک يک هفتهاى که نگهش داريم، تا سيزده چند تا سين برامون باقى ميمونه؟
آينه رو برداشت و با هيجان لبخند گشادش رو توش بررسى کرد و خودش رو صدا زد،
شب هم که بازيش گرفته بود، يکى دوتا شمع ها رو شوت کرد اينور و اونور…
حالا يه ميز پنج سيناى داريم و گمونم نزديک يک هفتهاى که نگهش داريم، تا سيزده چند تا سين برامون باقى ميمونه؟