vooooo!
چه سرماى بى پدريه امروز. با رايان رفتيم دوچرخه سوارى، دوتامون گريمون گرفت، بسکه دستامون يخ زد.
برگشتيم خونه، گرفتيمشون زير آب گرم…!
علتش البته اين نبود که دستکش نداشتيم، نه، رايان پنج دقيقه ى آخر، خر شد دستکشهاش رو در آورد، منم نوک انگشتاى دستکشم، سوراخ داشت!
برگشتيم خونه، گرفتيمشون زير آب گرم…!
علتش البته اين نبود که دستکش نداشتيم، نه، رايان پنج دقيقه ى آخر، خر شد دستکشهاش رو در آورد، منم نوک انگشتاى دستکشم، سوراخ داشت!